امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

نفس مامان

ابله مرغان...

سلاااااااااااااااااام  دوستای خوبم تو این چند وقت که نبودم اصلا حال نداشتم اپ کنم ولی دیدم نمیشه ...... امیر علی دیگه بزرگ شده و کامل حرف میزنه. تمام کلمه هارو هم درست ادا میکنه. سوره ی توحیدو حفظ کرده و این باعث افتخار منه جای همتون خالی  دوشنبه هفته ی پیش رفتیم مشهد.چهارشنبش دیدم امیر گردنشو میخارونه و کاشف به عمل اومد که ابله مرغان گرفته ولی خداروشکر طاقتش عالی بود و بخیر گذشت الان دیگه روزای اخر مریضیشه امروز حسابی عشق کرد با مامانم. با کلی زور مامانمو کشوندم خونمون چون من نمیتونم برم خونشون خواهرم هنوز ابله مرغون نگرفته بعدشم گرفت خوابید دیگه غروب با بدبختی بیدارش کردم یه چنتا گروه تو وایبر دارم که سرم با ...
28 ارديبهشت 1393

امیر علی بلا

سلام   امیر علی علاقه زیادی پیدا کرده به بن بن بن.میاد جاشونو بهم نشون میده یعنی باهام کار کن. هر وقت میریم مغازه میره یه عالمه خوراکی برمیداره میذاره رو پیشخوان به صاحب مغازه میگه اقا حساب بعد بهش میگم مامان لازم نیست این همه خوراکی برداریاااااااااا!!!!میگه اخه ازینا دوست دایم شدیدا به کثیف بودن دست و لباسش واکنش نشون میده و بدش میاد،مدام مشغول عوض کردن لباسش وشستن دستاشم رنگ انگشتی براش میبرم تو حموم خوب کیف میکنه . عاشقشمفشبا که میخوابه مدام به دست و پای کوچولوش زل میزنم و قربون صدقش میرم   ...
2 مهر 1392

دوبار تولد.......

سلااااااااااااااااااااااام به همه دوستای خودم خالم قرار بود واسه دخترش ملیکای عزیزم تولد بگیره که قرار شد تولد امیرم همون روز بگیریم.منم از خدا خاسته قبول کردم چون پارسال خیلی خسته شدمممممممم. خلاصه جشن تولد به خوبی برگذار شد و امیرعلی کلی کادوی خوشگل گیرش اومد.تا چن هفته سرش گرمه حالا. روز تولدشم دعوت شدیم خونه دوستم بهاره ی عزیز.مامانش زحمت کشیده بود تزیینات کرده بود و کیک پخته بود با کادوهای خوشگل.... همون روز من انرژی درمانی هم شدم که خیلی عالی بود.خیلی بهمون خوش گذشت. خلاصه امیر دوبار واسش تولد گرفته شد.که اینجور که بوش میاد قراره یه تولد دیگم دوستام واسش بگیرن خیلی جملاتو زیبا بیان میکنه فعل و فاعلارو معمولا خوب تلفظ میکن...
26 شهريور 1392

خود کفایی امیر علی.......

سسسسسسسسسسسسلام به همگی عرض کنم خدمتتون که پسرم به نحو خیلی تعجب بر انگیزی دست شویی بزرگشو خودش میگه بدون اینکه باهاش تمرین کرده باشیم.البته یه وقتایی هم از دستش در میره هااااااااااا ولی در کل خیلی خوشحالم بابت این مرحله از زندگیش که به مرحله خودکفایی معروفه........ خبر جدید اینکه خالم واسه دخملش تولد گرفت و کلی هم کادو گیر امیر علی اومد کادوهایی که هر کدوم سرشو حسابی گرم میکرد فردای تولد فقط مشغول بازی با اونا بود و منم مشغول تمیز کاری شدم دوتا لیوان ست سرمه ای گرفتم که با اقای همسر توش چایی بخوریم ولی مگه امیر علی خان اجازه میده به باباش؟ کلا شده هووی باباش فردا باید صبح زود بیدار شیم بریم دندونپزشکی دندونم درد گرفته ش...
14 شهريور 1392

اموزش.........

سلام به همه دوستای مهربونم جونم براتون بگه که شروع کردم   به کار مربی گری که کاریست بس دشوار با یک موجود اندکی زبان نفهم اومدم باهاش بن بن بن کار کنم گفتم اگه قرار به اموزشه اولین چیز کلمه لا اله الا الله است. شروع کردم به اموزش دیدم نخیر انگار خیلی تمایل به تکرارش نداره بیخیال شدم ولی تصمیم گرفتم هر بار که کار بدی کرد با لحن خاصی بهش بگم لا اله الا الله. و همین کارم کردم.بعد چند روز یواشکی رفت سراغ قوطی ادویه ها و حسابی همه رو با هم مخلوط کرد روی زمین.من یهو از کوره در رفتم گفتم امیر علییییییییییییییییییییییی اومد تو صورتم زل زد و گفت مامان لا اله الا الله منم که گفته بودم اصولا جنبه ندارم بچه شیرین کاری کنه و من بی تفاوت ب...
12 شهريور 1392

من اومدم .......

سسسسسسلام به همه شرمنده وبم خراب بود نمیتونستم اپ کنم.خب از پسری بگم براتون که حسابی بلا شده،صبحا برای اینکه منو از خواب بیدار کنه میگه مامان عجیجم عجقم دوست دارم ،منم که تا میشنوم از خود بی خود میشم. باهاش بن بن بن کار میکنم حسابی حال میکنه.و خبر مهمتر اینکه از شیر گرفتمش که فقط دو روز اولش سخت گذشت به لطف خدا. امسال اولین شمالشم رفت.اولش از اب دریا میترسید بعد کم کم خوشش اومد و مثل ماهی میشد تو اب. وقتی برگشتیم دستاش تو افتاب سوخته بود دیگه چون شیری در کار نیست بعد از ظهرا دوتا بالشت میذارم و خودمو میزنم به خواب که بعد یه ربع میبینم خوابه 16 تا دندونم بیشتر نداره.خیلی مرتب شده تازگیا.اسباب بازیهاشو خودش جمع میکنه.صلواتم میفرس...
6 شهريور 1392

پسرم بهتره ........

سلامممممممممممم ازونجا که امیر علی مدام روی پاش مشغول فعالیته طاقت اتل نداشت /دیدم انگار پاش بهتره اتلشو باز کردم و بچم کلی حال کرد.شروع کرد به دویدن ولی شل شل کنان.دیگه اصلا انگار درد نداشت خدارو شکر.ولی شبا یکم احساس درد میکنه.دیگه از بالکن ترسیده حسابی و اصراری نداره که بریم تو بالکن. یه فیلم از تولد یکی از بچه ها تو گوشیمه عاشق اون فیلمه.یکسره گوشیمو میاره میگه بلود ینی تولد.تو لپ تاپم اهنگ گوش میده که دیروز دوتا از دکمه های لپ تاپمو کند که باباش درست کرد اخر شبا میریم پارک چون کسی نیست منم باهاش سوار تاب میشم و شعر میخونم:تو حوضه خونه ی ما ماهیای رنگارنگ-بالا و پایین میرن با پولکای قشنگ ........ عصرها که میریم پارک گریه میکنه ک...
21 خرداد 1392

خدای من مهربونترینه

سلام به همه اول از همه خداروشکر میکنم حتی توی مشکلاتم.دوم از همه اینکه خواهشا نگران نشین. امروز من و امیر علی شیر و کیک بردیم تو بالکن تا بخوریم.یه سنگ مرمر بزرگ هم گوشه بالکن بود که من تا امروز فکر میکردم دیواره.الهی بمیرم اولش امیر علی رفت برام یه بالشت اورد که بذارم پشت کمرم بدون اینکه کسی بهش بگه.بعدش من شروع به ریختن شیر کردم که یهو صدای جیغ امیر علی اومد.دیدم سنگ رو انداخته رو پاش و ......... اول بغلش کردم و راش بردم و .........دیدم نه انگار قضیه جدیه بعد دوساعت زنگیدم به باباش که بیا ببریمش دکتر.باباش سریع اومد بردیمش عکس گرفتیم دکتره یه چیزای وحشتناکی گفت ترسیدیم بردیمش یه بیمارستان دیگه گفتن به نظر چیزی نمیاد ولی چون پاهاشو زم...
20 خرداد 1392

داغ جوجه ها

سلام دوستای گلم یه اتفاق بد افتاد که امیر علی رو خیلی ناراحت کرد.جوجه هاش مردن.بچم کلی گریه کرد .خلاصه فعلا داغ داره تا چند روز غصه جوجه هاشو میخورد.چنان اشکی میریخت که نگو. حالم بهتره ولی خوب نیستم دعام کنین. پسرم تب کرده و وضعیت معدشم خرابه .شبا بیداریم تا خوب بشه.صبحام زود پامیشه.بالکن رو واسش تمیز کردیم و فرش انداختیم حال کنه.یکسره منو میبره تو بالکن و میگه تو.میگم مامان اونجا بیرونه نه تو بی اشتها شده بازور غذا میخوره.ولی از شیطونیش کم نشده   ...
16 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد